مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بُـردنـد بـرای هـمـه دنـیـا خـبـرش را غمنامهای از سرخی چشمان ترش را حتی رمقی نیست به دستان ضعـیفش آتـش زده زهـری همۀ بال و پرش را هم سن زیادش سبب خـستگـیاش شد هم شعـله زده زهـر تـمام جگـرش را اطفـال و عـیالـش هـمگی دل نگرانـند سـوزانـده زآهـش همۀ دورو برش را آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد آنشب که شکـستـند گـمانم کـمرش را بیحـرمتی و بیادبـی شد به مقـامـش بـدجـور شکـستـند دل شعـله ورش را آنـقـدر تـنـش آب شـده گـوشـۀ بـسـتـر دیـدنـد هـمه حال بـد محـتـضرش را عمریست برای دل خود روضه گرفته پُرکرده غـم کوچه فضای سحرش را سخت است برایش که فراموش نماید آن مـادر و آن نالۀ در پـشت درش را |